بهترین مسافر خوزستان
تاریخ انتشار: ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۹۸۰۹۳۶
خواندن کتاب سبک، خوشدست و خوشخوان «سیل و سردار» سر حال میآورد و این «حال» را با شما مخاطب محترم، که حقتان خواندن چنین کتابهایی است، به اشتراک میگذارم.
کتاب مدل 1401 است، به قیمت 40 هزار تومان، یعنی به قیمت روز، یک دلار و چند سنت. که البته بخشی از سنتی که مردی، مرد را در آغوش کشیده است. کتاب با «پیشگفتار ناشر» استارت میخورد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
بعد پیشگفتار ناشر به «پیشگفتار» میرسیم. چهار صفحه و دوخط و نیم. میتوانید نخوانیدش، تا مزۀ «پیشگفتار ناشر» از دهانتان زایل نشود. بگذریم.
سیل و سردار، 70 خاطره یک الی سهصفحهای است. تا خاطرۀ چهلم، تنها دو خاطره اضافی دارد و یک خاطره ضعیف. عجیب این که خاطره 33 که مال حبیب احمدزاده است در کمال عُجب و تعجب، یکی از آن دو ضعیف است، و اضافی خاطرهای است از خاطریستی که چندمین خاطرهاش در کتاب است، خاطره 38 از رئیس ستاد عتبات عالیات شهرستان آبادان، آنجایی که خورشت را ریخت روی برنج، و ضعیف دیگر خاطره 36 از فرمانده قرارگاه منطقهای کربلا. جز این سهتا، 37 خاطره دیگر ابدا تیپیکال نیستند. هیچ خاطرهای خالی از حداقل تعبیری زیبا، یا تصویری، یا هر دو نیست.
شکل (Shape)، تدوین خاطرات داستانی این کتاب علاوه بر تکمیلی و ترمیمی و ارجاع به قبلیها، دورانی و دایرهای نیز هستند، که فرم (Form)، ایرانی-اسلامی ماست، فرمی که مخاطب محترم «ما» را کیفور میکند و از دل خاطرات نمنم با «شخصیتهای» راویها که ابرشخصیت را روایت میکنند نیز آشنا میشویم.
کتاب با خاطره منشی ابومهدی المهندس شروع میشود که به درستی کنایهای درست و سنگین در بر دارد: «غروب خوزستان خیلی بیش از آن که فکر میکردم، خونین بود.»
خاطره ابتدایی منشی، مسیل سیل بصره و خوزستان است و رفاقت ابومهدی و حاجقاسم، که نیروهای عراقی را برای ایران بسیج میکند و لودر و کمپرسی و تریلی مهندسی رزمی حشدالشعبی. اشتراک زبانی خوزستانیها و عراقیهای حشد، امدادرسان و اعتمادساز است. خاطره ثانی، از فرمانده قرارگاه منطقهای کربلا، سردار احمد خادم سیدالشهدا است، که خاطره او هم بیآن که آگاهانه بداند کنایه که نه، استعارهای سنگین دارد: «جوانی آمد... با لهجه عربی داد زد این آبها رو شما تو منطقه رها کردین که ما گرفتار بشیم». سردار راوی قبلتر البته گفته بود خیلیها که باید میآمدند، نیامدند. سیل، بستری میشود برای جبران کمکهای سابق ایران به عراق. راستش من آن روزها مخالف حضور نیروهای عراقی در ایران بودم، ترس «اشغال» داشتم، آن هم در میانه بحران. آخر چندسال پیش در پیشانی کتابی هنوز منتشرنشده، نوشته بودم جوری که ما چندمیلیونی میرویم عراق کربلا، حتی میتوانیم آنجا را فتح کنیم. آنروزها هنوز میهمان بچههای حشد در اقامتی دوهفتهای در نجف نشده بودم که ببینم چقدر اشتراکات داریم، تا حدی که این اشتراکات، کات شوند. بگذریم. «ایران و العراق، لایمکن الفراق».
در منظومه شمسی و شخصیتی مولتیمدیای حاجقاسم، موکبهای بیآبی چهلم (اَربع)، با سیل پرآبی، ترکیب میشوند، و این تضاد مرکب، موکبی انسانی و اساسی است. تضادی که منشأ زندگی است. اگر اجازه بدهید ارجاعتان دهم به مقاله تضاد اثر مائوتسه تونگ. قانون وحدت اضداد.
سیل و سردار را که میخوانید میبینید بهترین آدم ممکن به آنجا سفر کرده. زبان آنها را میفهمد، تکلم میکند، دست میبوسد، فروتر از آدمهای آنجا، حتی حیوانات و احشامشان را هم درک میکند. و این یعنی معیشتفهمی، و حتی فراتر از آن. مسأله احشام و دامهای اهالی خوز، ریشه در فرهنگ و ادبیاتشان دارد. حیوان برای ما بهظاهر شهریها، جانداری درجه 2 است، برای بسیاری خوزستانیها همهچیز و همه داراییشان است. هنوز فراموش نمیکنم چند گاومیشی را که از آبتنی کارون برمیگشتند.
در خاطرۀ 10 همزمان که شاتی قهوه(Coffee) عربی میزنید، این که رگههای آداب و ادب، و رَسم(Shape) و رسوم -که حتی در هنگامه سیل برپاست- را حسش میکنید، و سر حال(Now)، تازه(New) میشوید و، به سراغ خواندن روایتهای دیگر میروید.
«روی سیلبند نشسته بود و داشت به آب نگاه میکرد». «سیل و سردار»علاوه بر وجه مشترک «سین»، ساده نوشته شده است. خُردخُرد و دلچسب، پازل را تکمیل میکند و نخش یقینا نخ تسبیح سبحانا... است. سیل و سردار فراتر از سین سادگی، شین دارد، شمایی کلی از حضور سردار در سیل، که البت «یقینأ کُلُّه خَیر».
«اِنشاءا...»های حاجقاسم، بعد یک کردن دنده است؛ و خلافِ انشاءا...های مدیرهایی که میشناسیم، دندهعقب، و گاه معکوس نیست. خاطره 20 انعکاسِ پراتیک حاجقاسم است و 21 مکملِ 20. به 22 که میرسی و «لاتبچی» میبینی این تاریخ شفاهی، خوشمشرب و خوشمزه هم هست. خاطرۀ 23 لَمحهای از 20 و 21 است، از «نگاهِ دیگری» که «داشتم به زمین و زمان فحش میدادم». تکرار میکنم، هیچ خاطرهای خالی از حداقل تعبیری زیبا، یا تصویری، یا هر دو نیست. از غلط املایی خاطرۀ 29 میگذریم که نگاه و «هواس» همه را به خودش معطوف کرد. و البته میتوان هواس را جمع «هَوَس» خواند و کیفور شد. حاجقاسم، با پاچههایی نمیدانم ور زده یا نزده، در سیل خوزستان علیه دستپاچگی بود و عمل کرد. خاطرۀ خانمخبرنگار شبکه العالم هم جالبناک است، که «آفتاب شکسته بود. ناامید آمدیم شادگان...». و عجب مصاحبهای میگیرد از حاجی. لغتبهلغتاش را میشود با زرعلیه تزویر نوشت.
خاطرۀ 39 اگر عباس بابایی نخوانده باشید میخکوبتان میکند. عجیب برایم این است که خاطره را همان استانداری روایت میکند که باز هم که، موقع پرسهزدنهایم در آبادیها و ناآبادیهای بخش غیزانیه اهواز، که کتابی شد مستقل به اسم «غیزانیه» روایت بیآبی غیزانیه خوزستان، و باز هم که، وزارت فخیمه فرهنگ و بیشتر ارشاد، به اسم «غیظانیه» مجوز نداده بود، دور نشوم، تقریب به تحقیق، تمام بیآبماندهها نفی و لعنش کرده بودند. «مغزم چیزی را که چشمهایم میدید باور نمیکرد» و خاطره چهلم را هم که میخوانید، بالکل میبینید، کتاب تا اینجا، در فضاقاپی و سپس فضاسازی، موفق بوده است.
تدوینگر و محققان که سرجمع سهنفر میشوند یحتمل مثلثی، سعی کردهاند «لحن» خاطرات آسیب نبیند، به همین علت، و سپس دلیل است که در تاریخ شفاهی اگر لحن آسیب ببیند، «حادثه» قطعا سقوط میکند، و به عنوان یک خواننده-منتقد چارهای جز آواربرداری نداریم.
باری؛ کتاب «سیل و سردار» خاطرات شفاهی حضور حاجقاسم سلیمانی در سیل خوزستان که با «کاغذ حمایتی» توسط انتشارات «راهیار» چاپ شده، کاغذ هدر نداده و برای هدیهدادن به دوستانتان مناسب است.
منبع: ضمیمه قفسه کتاب روزنامه جامجم
منبع: جام جم آنلاین
کلیدواژه: کتاب سردار خوزستان تاریخ شفاهی سیل و سردار حاج قاسم
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت jamejamonline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «جام جم آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۹۸۰۹۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
تاکسی بدون خط
چند سالی میشود که ریشه پیدا کردن اینترنت و وابسته شدن زندگی روزمره مردم به آن، محصول جدیدی به نام «اسنپ» و «تپسی» را هم در سطح شهرها به بار نشانده است. این دو برنامه مترادف شدند زنگخور آژانسهای قدیمی را حسابی کم کرد و کرکره خیلی از آنها پایین کشید. آنها که باقی ماندهاند هم به ناچار بعضی تماسهایشان را با عبارات «ماشین نداریم»، «محدوده طرح نمیرویم» یا «یک ساعت دیگه تماس بگیرید» پاسخ میدهند؛ اما امروزه اکثر نقاط شهر و در هر ساعتی تنها با روشن کردن گزینه «لوکیشن» میتوان به راحتی سفر کرد.
این تاکسیها که به آنها، تاکسی آنلاین، تاکسی موبایلی یا تاکسی بر خط میگویند چند وقتی است که با سرعت فراگیر و به پای ثابت سفرهای درون شهری شهروندان تبدیل شده است. شبیه تاکسیهایی که قدیمی نیستند؛ نه رنگ و شکل یکسان دارند، نه هنگام باران غیبشان میزند و نه چانه زنی و بگو مگو با مسافر را دارند؛ اما در کنار تمام این محاسن از بدو شروع به کار حاشیههایی را با خود به همراه داشته و باعث ایجاد سوالات و ابهاماتی شده است. این استارتآپها چقدر در مقابل قانون پاسخگو هستند و تا چه میزان بر سازوکار دو برنامه تاکسی اینترنتی نظارت وجود دارد؟
مجله مهر در پرونده «تاکسی بدون خط» آخرین حاشیههای تاکسیهای اینترنتی را مورد بررسی قرار میدهد و میکوشد در این مسیر حقوق راننده و مسافر را شانه به شانه یکدیگر پیگیری کند.
کد خبر 6093375